مناجات | بیبال و پر به سوی تو پرواز میکنم
سهشنبه, ۰۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۴۴
شهید " احمدرضا مظلومی" در مناجات خود با خداوند مینویسد: من هم اکنون میل دارم به سوی تو پرواز کنم، پرهایم را بگشا، غُل و زنجیرها را از من بِرهان تا بتوانم به سوی تو ای معبود دلبندم پرواز کنم.
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید «احمدرضا مظلومی» دوم آذر ۱۳۴۲، در روستای رودپشت از توابع شهرستان رشت متولد شد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش مونس نام داشت. دانشجوی رشته الهیات دانشکده شهید محلاتی قم و پاسدار بود. سال ۱۳۶۴، ازدواج کرد که ثمره آن یک دختر است. ششم خرداد ۱۳۶۶ دو روز بعد از برگزاری راهپیمایی روز قدس، با سمت مسئول تبلیغات خارجی سپاه در شهر صور لبنان بر اثر انفجار بمب در اتومبیل توسط صهیونیستها به شهادت رسید.
در مناجات شهید "احمدرضا مظلومی" می خوانیم؛
خدایا، خودت شاهد هستی که در طول سال های متمادی به شیعه ظلم فراوان شده و همه حقوقشان پایمال گشته است؛ چه جنایتها، قتلها، غارتها و کشتارها و…
آیا نشستن بر من جایز است؟! چگونه سکوت کنم؟!
من علی (ع) را در کنج خانه در حالی که استخوان در گلویش و خار در چشمش گیر کرده بود با چشمان خود میبینم.
من در حالی که حسین سرش بر روی نیزهها و خاندان آن در حالت اسارت به سر میبرد و مردم شام هیاهو و شادی میکنند با چشمان خود مینگرم.
من تجاوزات دشمن دون صفت را به حریم مسلمانان در همه نقاط جهان، ایران، افغانستان، لبنان مشاهده میکنم.
اکنون زندگی آنقدر در نظرم پست شده است که به خاطر هستی همه دنیا حاضر نیستم انقلاب، محرومان، مستضعفان، مسلمانان و شیعیان مظلوم را فراموش نمایم.
از مرگ وحشتی ندارم بلکه دست از جان شسته، خود به پیشواز آن آمدهام و همه هستی خود را خالصانه تقدیم کردهام.
من با ایمان به خدا و پیامبران و رسولان او و اولیاء و امامان ـ آن شهیدان و مظلومان تاریخ تشیع ـ و رهروان پاکباخته آن بزرگواران در تاریخ هزار و چند صد ساله سرخ، قدم به این راه گذاشتهام.
خدایا، قسم به خودت، جلالت و بزرگواریت که هیچ عشقی جز تو مرا به این راه نکشانده است.
خدایا، تسلیم تو هستم.
خدایا، تو خود به ما گفتی که به فریاد مظلومان و محرومان و بیکسان و بیپناهان برسید و آنها را از شر ظالمان و ستمکاران نجات دهید.
خدایا، ای پروردگاری که در چند ساله عمرم تو را بسیار نافرمانی نمودم؛ من اکنون خدایی شدهام، من احساس میکنم که صفات تو قلب مرا منوّر نموده است.
من هم اکنون میل دارم به سوی تو پرواز کنم، پرهایم را بگشا، غُل و زنجیرها را از من بِرهان تا بتوانم به سوی تو ای معبود دلبندم پرواز کنم.
مولای من، تا کی میتوانم در دوری تو صبر کنم؛ فراق تو کمر مرا شکست.
عزیز دلم، من به عشق نجات بندگان راستین تو، شیعیان مظلوم و محروم، هجرت نمودم و به دیاری غریب و آشنا سفر کردم.
ما دل به غمِ تو بسته داریم ای دوست دردِ تو به جانِ خسته داریم ای دوست
گفتی که به دل شکستگان نزدیکم ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست
نظر شما